صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
دانلود اپلیکیشن
1 سال قبل
0

معنی واژگان درس «کبوتر طوق دار»:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

آورده اند

حکایت می کنند

ناحیت

ناحیه، سرزمین

ریاحین

گیاهان

جمال

زیبایی

مُتَصَید

شکارگاه

مَرغ

گونه ای گیاه

مرغزار

چمن زار

مانستی

مانند بود

دِرَفشان

درخشان، نورانی

داغ

سیاهی درون لاله

شقایق

لاله وحشی

باده

شراب

شاخ

شاخه

شقایق

گونه ای گل

لاله

گونه ای گل

زُمرّد

سنگ قیمتی

اختلاف

رفت و آمد

متواتر

پی در پی

گَشن

انبوه

جای نگه دارم

این  جا می مانم

بدحال

بد خو، بد رفتار

جال

دام و تور

کاری افتاده

کاری دارد

باری

به هر روی

بازکشید

پهن کرد

حَبّه

دانه

سر

رئیس

طوق

خط دور گردن پرندگان

مطوقه

طوق دار

طاعت

فرمانبرداری

مطاوعت

فرمانبرداری

گذاشتندی

می گذرانیدند

غافل وار

با حال غفلت، بی خبر

فرود آمدند

پایین آمدند

جمله

همه

گرازان

با ناز راه رونده

تگ

دویدن

ایستاد

شروع کرد

در ضبط آوردن

گرفتن

درمانند

درمانده شوند

اضطراب

پریشانی، آشفتگی

را

برای

مجادله

جدال و ستیزه

همگنان

همه، جمع همگن

تخلّص

رهایی

صواب

صلاح و درست

به طریق

از راه

تعاون

همیاری

قوت

نیرو

رهایش

آزادی، نجات

فرمان کردن

فرمان بردن

برکندن

بلند کردن

در پی

دنبال

آخر

سرانجام

بر اثر

به دنبال

فرجام

پایان

واقعه

پیشامد

ایمن

در امان

تجارب

تجربه ها

دفع

راندن

حوادث

پیشامدهای ناگوار

خایب

نا امید

قفا

پشت، پشت گردن

ستیزه روی

گستاخ، پر رو

به جد

جدّی

ناپیدا

ناپدید

طریق

راه کار

اشارت

دستور

درختستان

باغ

منقطع

بریده، قطع شده

بند

ریسمان

اِمام

راهنما و الگو، رهبر

راه بتافتند

راه را کج کردند

جمله

همه، همگی

دَها

زیرکی و هوش

خرد

عقل

مشاهدت

مشاهده

مواضع

جای‌ها

از جهت

برای

گریزگاه

جای گریز

تیمار

مواظبت

فراخور

شایسته

حکمت

دانش

بر حسب

مطابق

آواز داد

فریاد زد

تعجیل

شتاب

زهاب

چشمه

دیده

چشم

قضا

سرنوشت

ورطه

جای هلاکت، مهلکه

بشنود

شنید

مواجب

جمع موجب، وظایف

اصحاب

یاران

اولی تر

سزاوارتر

حدیث

سخن

مکرر کردن

تکرار کردن

ملامت

سرزنش

ریاست

رهبری

تکفل کردن

به گردن گرفتن

گزاردن

انجام دادن

معونت

کمک

مظاهرت

پشتیبانی، یاری کردن

بجستم

نجات یافتم

سیادت

رهبری

عقده

گره

ملول

سست و ناتوان، آزرده

ملالت

خسته

اهمال

سستی

ضمیر

درون

رخصت

اجازه

بلا

گرفتاری

فراغ

آسایش

موافقت

همکاری

طاعن

سرزنشگر

مجال

فرصت

وقیعت

بدگویی

اهل مکرمت

جوانمردان

موالات

دوستی

ارباب مودّت

دوستداران

ثقت

اعتماد

خصلت

خو، رفتار، منش

مطلق

رها، آزاد

کرم عهد

خوش پیمانی

صافی

پاک

جدّ

با جدّیت

رغبت

میل

آورده اند

حکایت کرده اند

بر سبیلِ

به روش، به طریق

چو

هنگامی که

ناگه

ناگهان، سرزده

بدید

دید

کاشکی

ای کاش، کاش

پاره

مقدار، تکه

بودی

می بود

برخاست

بلند شد

نَزِه

با صفا، خوش آب و هوا

ردا

بالاپوش، عبا

عزّ و جلّ

بزرگ و عزیز است

قسمت

رزق و روزی، سرنوشت

خرسند

راضی، قانع

نَزِه

با صفا، خوش آب و هوا

اعتذار

عذرخواهی، پوزش خواهی

استخلاص

رهایی جُستن، رهایی دادن

ایستاد

مبادرت ورزیدن، اقدام کردن

کشمیر

ناحیه ای بین هند و پاکستان


سایر مباحث این فصل